فلسفه شناخت ماهیت اساسی واقعیت، وجود و معرفت است. فلسفه اندیشیدن درباره تفکر
است.
فلسفه طریقی است برای تفکر در مورد جهان، انسان و جامعه که با طرح پرسش
های مبنائی به تبیین ماهیت اندیشه بشر، ماهیت جهان و ارتباطات آنها می پردازد.
ایده های فلسفی غالباً کلی و انتزاعی است.
سؤالاتی از این قبیل که چگونه باید زندگی کرد؟ (اخلاق)، چه چیزهایی وجود دارد و
ماهیت ضروری آنها (متافیزیک) چیست؟ و آنچه به عنوان دانش واقعی شناخته می شود (معرفت
شناسی) و اصول صحیح استدلال (منطق) چه شرایطی دارد؟ اساس تفکر فلسفی؛ رویکرد
انتقادی و اجتهادی است، نه تقلیدی.
فلسفه درصدد درک اسرار موجود و واقعیت است. هدف فلسفه؛ کشف ماهیت حقیقت و دانش و
مواردی است که با دارا بودن ارزش های جاویدان، در زندگی ارزش اساسی دارند.
فلسفه هم چنین به بررسی و تبیین روابط بین انسان و جهان وَ فرد و جامعه می
پردازد. فلسفه با بهره-گیری از ابزار منطق و برهان؛ با تحلیل روش هایی که انسان ها
در جهان تجربه می کنند، انسان را به تفکر انتقادی، نوشتن صریح و شفاف و تجزیه و
تحلیل منطقی هدایت می کند.
فلسفه از دیرباز دغدغه فکری برخی نخبگان بشری در شرق و غرب بوده و در طول تاریخ
خود شاهد خلق دوره ها، مکتب ها، دکترین ها و متفکرین مختلف از شرق و غرب عالم بوده
است.
خاستگاهِ نخستینِ فلسفه ایران، هند و چین بوده و پس از آن در یونان رواج
یافته و امروز جهانی شده است.
ایران در حیات اندیشه فلسفی بشر نقش تاریخی و کلیدی داشته است. فلسفه ایرانی به
تفکرات و سنن فلسفی ایرانی دوره باستان باز میگردد که از اندیشههای باستانی هند و
آریایی آغاز شده است.
این اندیشهها بعدها تحت تأثیر آیین زرتشتیت واقع شدند و مکتب زرتشت را
تشکیل دادند.
براساس دایرةالمعارف فلسفه آکسفورد؛ تاریخِ موضوع و دانش فلسفه به هند و آریاییهای
۱۵۰۰ سال قبل از میلاد میرسد و پس از آن فلسفه زرتشتی از طریق یهودیت وارد اندیشه
غربی و نهایتاً فلسفه افلاطونی میشود.
از جمله فلاسفه این دوره میتوان به پولس ایرانی، مانی و مزدک اشاره کرد.
به دلیل تغییرات قابل توجه سیاسی – اجتماعی (متأثر از حملات 651م. مسلمانان و
1221م. مغولان)؛ سراسر تاریخ ایران را گستره وسیعی از اندیشههای فلسفی
پوشانده؛ از ایران باستان و آموزههای زرتشتی تا مکاتب مانوی، مزدکی و آئین زروانی
که قبل از اسلام ظهور کردهاند.
فلسفه به «حکمت نظری» و «حکمت عملی» قابل تقسیم است.
شاخه های اصلی فلسفه عبارتند از: «متافیزیک» (شناخت وجود و طبیعت واقعیت)،
«حکمت نظری»: معرفت شناسی (مطالعه معرفت و چگونگی آن)، «حکمت عملی»: اخلاق (مطالعه
چگونگی رفتار انسان ها و آنچه خوب و دارای ارزش است)، «زیبایی شناسی»: مطالعه
سؤالات فلسفی مبنائی درباره هنر و زیبایی و «فلسفه سیاسی»: شناخت چگونگی تعامل
مناسب انسان ها در یک جامعه سالم و نحوه مشروعیت و توزیع قدرت.
اخیراً فلسفه های مضاف نیز تأسیس شده اند که از جمله می توان به «فلسفه ذهن»:
مطالعه ماهیت ذهن، آگاهی و غیره، «فلسفه دین»: مطالعه ماهیت دین، خدا، شر، دعا و
غیره، «فلسفه علم»: مطالعه مفروضات، مبانی و مفاهیم علم، «فلسفه تاریخ»
اشاره کرد.
آیا در تاریخ بشری پیشرفت وجود دارد؟
آیا الگوها یا چرخه های گسترده وجود دارند؟
اگر گفته می شود جریان تاریخ به پیشرفت منتهی می شود؛ مسیر نهایی آن چیست؟
نیروی محرکه پیشرفت در تاریخ انسانی چیست؟